تنهایی
درود
غزل دوم را بیشتر پسندیدم
و بسیار زیباست.دو کاربرد مبهم در این بیت هست که اگر برای ما رفع ابهام کنید سپاسگزار خواهم بود:
تک تتک (؟) شد بلا ملا آمد
لامپ تکید (؟)
ولی همین بیت هم زیباست.
روایتی شاعرانه از کاری که چندان از شعر دور نبوده است
لذت بردم.
سپاس![گل]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درود بر آن یار صمیمی و منتقد گرامی! تک تتک روایت دیگر از تک تک کردن است ولی با ایهام غلیظی از صدای تفنگ که شلیک می شود اول یک تیر بعد دو تیر و... و اما در بَلا مَلا چند چیز منظور بوده است اول روایت پست مدرنیستی یعنی استفاده از اصطلاحات زبان روزانه و نقل مکررات مثل آب ماب چای مای و... ولی اینجا یک نکته دیگر هم هست که بلا ملا نوع وحشت را می رساند. معمولا در خرابه ها که می روند می گویند مواظب باشید بلا ملا دارد. اینجا در واقع صدای تک تتک تفنگ و بعدش هم شاید صدای تک تتک در نوعی ایجاد رعب است. بلا ملا را یک طور دیگر هم می توان قرایت کنیم یعنی معکوس مُلای بَلا و در لهجه فارسی قندهاری به مُلّای به ضم میم و تشدید لام ملای به فتح میم و بدون تشدید لام می گویند در واقع در این بیت گفته می شود که این انتحار کار یک طالب و ملّا است. منتهی پیش از این که انتحاری صورت بگیرد صدای تفنگ می آید و گویا تلاش می شود که انتحار کننده را پیش از انتحار بکشند اما نمی توانند. در هر حال روی بیتی دست گذاشتید که در عین سادگی خیلی کار داشت...
و اما لامپ تکید هم دو سخن دارد اول این که در اصطلاح فارسی رایج در افغانستان به جای لامپ سوخت می گویند لامپ تکید. و این شاید به دلیل تکیدن سیم های نازک لامپ در داخل شیشه لامب باشد و یا دلایل دیگر باشد که بماند... در این جا تکید ایهام دارد اول این که وقتی رادیو می خواهد بگوید انتحار هنوز اِن اش را نگفته که برق می رود و لامب می سوزد اما این احتمال هم هست که این انتحار به حدی شدید است که لامب از سقف به کف اتاق می افتد... از دقت وتوجه شما گرامی بسیار سپاس
روی تخت طلاکوب براق
خواب مخمل دمادم می آشفت
دختر خفته خندیده در خواب
با کسی از تب وعشق می گفت
بین سرشاخه ها جنبشی بود
زاغکی نیمه شب توت می خورد
ماه افتاده بود از دریچه
روی دو شیزه و لوت می خورد
گربه ی زیر باران مهتاب
شیشه را دم به دم لیس می زد
زاغ تا شور می خورد گربه
پنجه بر شیشه ی خیس می زد
بین سرشاخه ها زاغ آرام
روی پاهای شب خواب می رفت
گربه هی لیس می زد به لبها
از لب خواهشش آب می رفت
بر لب دختر زیر مهتاب
خنده ساده یی نقش می بست
دختر آهسته در خواب می گفت:
گیسوان مرا پنجه زن مست!
باد سرشاخه ها را می آشفت
زاغ آهسته بیدار می شد
طرح گیسوی در باد رقصان
در شب زاغ تکرار می شد...
گربه مایوس از پشت شیشه
دم میان دو پا کرد و پا شد
بین تاریکی محض دهلیز
رفت و گم شد ندانم کجا شد
تا که سیگار آتش زنم تلخ
شیشه را باز کردم شبانه
زاغ با دود ها پر زد و رفت
دختر عاشق از تخت و خانه
اوپسالا سویدن
یک شنبه 03 ژوئيه 2011 - 12 تیر 1390
محمد شریف سعیدی متولد افغانستان، تحصیل کرده در ایران و مقیم سویدن. شاعر، مترجم و نویسنده. صاحب این مجموعه شعرها: 1. وقتی کبوتر نیست 2. گزیده ادبیات معاصر شماره 53 انتشارات نیستان 3. ماه هزارپاره 4. سفرآهوها 5. قفل های بزرگ 6. الف لام میم دال 7. زاغ سپید 8. خواب عمودی.9. تبر و باغ گل سرخ(1) 10 تبر و باغ گل سرخ (2) و این مجموعه ها به ناشران سپرده شده اند:1. آهسته رفتن چاقو 2. هزاره ی بادامها 3. جای باران خالی