جشنواره فیلم افغانستان در استکهلم تمام شد. اما یک عالم خاطره ناتمام در دلهای مان ماند. طنازی اسد بدیع ر وده در ناف خنده نماند. صحبت های صدیق برمک، عتیق رحیمی، ملک شفیعی، همایون کریم پور، صدا وموسیقی داود سرخوش و تماشای فیلم های زیبای هموطنان دو روز با شکوه را به خاطره تاریخی هنر ثبت کرد. من در این دو روز بیشتر از خدمت دو یار کهنه واز باده کهن دو منی سرمست بودم. هادی سعیدی شاعر و فعال عرصه فرهنگ وادبیات فارسی که از قدیم مرا پسر عمو می خواند وسید رضا محمدی شاعر شهره در جنون و جان شاعرانه که هر دو را پس از ده سال واندی دیدم. با هادی تا این حد دمخور هیچ وقت نبودم . سخن خلاصه که برف های شدید این روزها آتشپرچه بارید در باغ دیدار ما و چه خوش گذشت. فراموش نکنم خوان گسترده انجمن قلم را و گذر از هفت خوان سردی های استکهلم تا رسیدن به خرمن آتشین هنر وگرم کردن دست احساس بر اجاق شقایق دوستان را. این چند به نظرها و ایمل ها رسیدگی نتوانستم ومعذور بودم
درود دوستان فرهیخته وفرزانه! برنامه "صدا" در گوتنبورگ عالی بود. موسیقی، فیلم شاعران کودک از کشور نپال وشعر خوانی وصحبت های من و خوانش شعرهایم به فارسی توسط خودم وبه سویدنی وانگلیسی توسط بانویی از سویدن. دیدار دوستان فارسی زبان هم نعمت دیگر. قرار شد دو شب شعر و موسیقی دیگر هم در آن دیار دایر شود. یکی به تاریخ سوم دسمبر در شهر بوروس و یکی هم در همین حوالی در گوتنبورگ والبته برنامه گزاران هموطنان ما هستند که بعدا بیشتر خواهم نوشت. از امروز تا چند روز دیگر مهماندار دوستان نازنین هستیم در استکهلم. برنامه جشنواره فیلم افغانستان و در کنارش موسیقی افغانستان. نقدا چهار غزل خدمت شما تقدیم است و بقیه غزل های مانده از چندین وچند ماه همچنان در صف دیدار تان ایستاده اند. تا باشید شما باشید!
سفر نیشابور
کفشهایم دو باره جفت شدند دو کبوتر به فکر نیشابور
تن من برج عاج پرواز است جان من در کبوتران غمبور1
جان من باغی از پرندهی صبح گوش کن من چقدر گنجشکم
می زند زیر اوج آوازم هدهد هفت آسمان تنبور
بال طوطی است نسخهی عطار نامه عاشقانه در منقار
پر زدن ساده نیست پیچیده است منطق الطیر و راه و رسم طیور
شعر خیام و بادهی عطار کوچه باغ بهشت و دامن یار
زیر طاق بلند فیروزه کوزه های پر از شراب طهور
بلخ زردشت پر گل سرخ است باد آورده دشت لیلی را
ابر توفان برگ انگور است ماه و خورشید خوشه خوشهی نور
گرچه گویند بوسه با پیغام نشود لیک قاصدک می گفت
با شهاب ونسیم می بوسد روی ماه ترا بلند از دور
زندگی سخت دست و پاگیر است آدمی عنکبوت در باران
روی موجی که سوی گردابی می رود چین کشیده و مجبور
عصر عاشق کشی است باور کن سر هر چار راه آویزان
از بلندای تیر برق سه تار از طنابی ترانهی منصور
شعر خیام از دلم جاریست ترک کوزهی دلم کاری است
دفن کن کوزه شرابم را زیر باران به سایهی انگور
1. غمبور: بغبغوی کبوتران
اوپسالا سویدن
21 نوامبر 2010 - 30 آبان 1389
بوسه های محول الاحوال
باغ از گل گرفته است آتش ابر از آفتاب سرخ بهار
من که ام دشت سرخ لیلی ها تو که ای قندهارهای انار
تو که ای دشت های بوسه وگل من که ام ریگ های داغ روان
ریگ ها پشته پشته می گردند دشت ها می روند زیر غبار
سرِخط ایستاده در فکرم می روی با مسافران سرشک
از سرریل های مژگانم مردمان در پیت قطار قطار
صبح نوروز بود ومی دیدم گل سرخت به سینهی زردشت
دور روی تو عید می کردند دختران سپیده روی مزار
جای سوزن نبود در روضه بر درختی ترا پرنده شدم 1
که نگاهت کبوتران سپید بنشاند به گوشهی دیوار
باد آمد به زیر دامانت چرخ نیلوفری به چین افتاد
طوطی از شاخسارهوش پرید گل سرخی شکست در منقار
سال نو شد به کنج لبهایت بوسه های محول الاحوال
زیر گلهای سرخ گم گشتی کوکووی پر زد از درخت چنار
اوپسالا سویدن
دوشنبه 22 نوامبر 2010 - 01 آذر 1389
1. روضه: حرم. حرم حضرت علی در مزار شریف که عیدگاه مردم افغانستان است برای تحویل سال
قصه بر عکس
آسمان دیگر آن قدیمی نیست باغ گلهای سیب وبادام است
ماه می ریزد از بلندی ها شیر در کاسه کوزهی بن بست
ماه من ماه نیست خورشید است گرچه در نیمه شب برون زده است
چشمهای مرا تما شا کن نیمهی شب دو آفتاب پرست1
می رسد یا نمی رسد شاید می رسم یا نمی رسم باید
جای دوری نمی روم آری هر کجا رفته باشم او هم هست
ماه در چاه هم تماشایی است یوسف از دلو دیده در دل رفت
کوزه آمد تلو تلو در چاه ماه بر شانه ی صبویی مست
قصه بر عکس می شود در خواب من زلیخا تو یوسفی این بار
یخنت را دریده ام از پشت چاقویت را کشیده ام در دست
تو غزالی که می روی به شکار من پلنگی که سر به سنگ رهت
تن تو دام چیده و دانه نتوان از شکار چشمت رست
نکند با غرور شیر افکن رد شوی از کنار خواب پلنگ
به خیالات قله های بلند رد شوی از هزار تپهی پست
کفر من تازه نیست ای مردم من بلا گفته ام به سر مستی
بر لب تشنه ام نشسته عطش از همان بوسه های داغ الست
اوپسالا
سه شنبه 23 نوامبر 2010 - 02 آذر 1389
۱. آفتاب پرست: آفتابگردان
افغان سعدی
نیم رخساره اش شعر حافظ نیم رخساره بستان سعدی
در بغل کوزه گک های خیام بر لبانش گلستان سعدی
دختر باغ فردوس عشق است ماه نامه است مصراع ابروش
حاصل عمر فردوسی است این شاه دخت غزلخوان سعدی
تا کمر ریخته مو پریشان آخرین خرمن خوشه چینان
بافه های غزل های تازه است گیسوانش به دستان سعدی
شاید ابری از این گیسوی مست ریخته تا کمرگاه تاریخ
شام را باز شیرازه بسته بر سر ماه تابان سعدی
درحلاوت عسل خاک کویش در عذوبت شکر آب جویش
در فصاحت الف لام مویش متن درس دبستان سعدی
جان ما تخت جمشید عشقش جان مجنون پر از بید عشقش
شرح پیچیدهی گیسوانش شعرهای پریشان سعدی
زندگی دود می زد به مهتاب اشک در چشم خونین بی خواب
با چراغی که آهسته می سوخت تا سحر در شبستان سعدی
دیر کردی ودر انتظارت آه وافسوس سعدی به خون خفت
می رسد از دل قرن هفتم تا همین لحظه افغان سعدی
اوپسالا سویدن
پنج شنبه 25 نوامبر 2010 - 04 آذر 1389