شکرپاره

 

به صبحِ روی گل­ات سرخی و سپیده مزن

غبار غازه بر این صبح برگزیده مزن

 

به این بکارت وحشی که اول صبح است

خوشیم؛ دست تصنع به این پدیده مزن

 

به کشتگان غمت باز بر مدار ابرو

دوباره آب به شمشیر آب دیده مزن

 

غزال وحشی چشمت به جنگل مژگان

رمیده، تیر به این وحشی رمیده مزن

 

لبت به خنده شکرپارة ترک­خورده است1

به جز زبان به لبان عسل چکیده مزن

 

لبان وحشی خود را مگز، مگز؛ دندان

به این انار تر و تازه و رسیده مزن

 

دو زلف بافته­ات بیت­بیت خاقانی ست

گره دوباره به دشواری قصیده مزن

 

دلم چو قطرة باران به زلفت آویزان

به عشوه شانه به این قطرة چکیده مزن

 

اوپسالا سویدن

دوشنبه 20 اوت 2012 - 30 مرداد 1391