آخرین تیر

 

آخرین تیر این جنگ

بی صدا خفته در پشت ماشه

پرپر کبک در خواب چشمان باشه

 

اوپسالا سویدن

سه شنبه 16 نوامبر 2010 - 25 آبان 1389

 

 

قنداق

 

عصر را  قنداق کن جنگ است

شانه هایت خاکریز خسته در خاکستر گیسو

آفتابت بر سر سنگ است

 

اوپسالا سویدن

چهارشنبه 15 دسامبر 2010 - 24 آذر 1389

 

نان

 

نان گروگان گرفته است جان را

جاقوی فقر

می تراشد سپیداری ِاستخوان را

 

اوپسالا سویدن

26 دسامبر 2010 - 05 دی 1389

 

هق هق

 

فکر کردم در نگاهت باغ شمشاد است

لب گشودی پرپر سرخ شقایق بود

خنده کردی باغ هق هق بود

 

اوپسالا سویدن

26 دسامبر 2010 - 05 دی 1389

 

 تب

 

بر جبینت چین تبداری

برگ ها یک یک فرو ریزند بر پیشانی  داغت

زرد و زار آخرین سیبم که خشکیده است در عریانی سرشاخه باغت

 

اوپسالا سویدن

پنج شنبه 09 دسامبر 2010 - 18 آذر 1389

 

 

آنفلوانزا

 

آنفلوانزا

سرفه ات با گریه بی اختیار لحظه ها جاری

سرفه ات در سینه‌ی من خنجر کاری

 

اوپسالا سویدن

پنج شنبه 09 دسامبر 2010 - 18 آذر 1389

 

نیمه شب

 

 نیمه شب تب داشت دستانت

در کف دستت دلم گر می گرفت آرام

می شمردم در نگاهت گردو و بادام

 

اوپسالا سویدن

پنج شنبه 09 دسامبر 2010 - 18 آذر 1389

 

مار

 

در دلم مانده داغ شکارش

ابرویش رفته تا خال نزدیک گیسو

پشت مهره خزیده است مارش

 

اوپسالا سویدن

سه شنبه 11 ژانويه 2011 - 21 دی 1389

 

چشمک

 

خوب می داند از راز آن چشم و ابرو

می زند باز چشمک به سویم

بره و بازی صبح قصاب و چاقو

 

اوپسالا سویدن

سه شنبه 11 ژانويه 2011 - 21 دی 1389

 

دل

 

آسمان شال آبی است بر گردن ماه

روز و شب ها سپید و سیاه از نگاهش

دل نباشد به دنیا که چون دلو ازخود نرفته است تا یوسفستان چاهش

 

اوپسالا سویدن

سه شنبه 11 ژانويه 2011 - 21 دی 1389

 

  

 

 

لبهای تو برنده نوبل ادبیات

 

 

نه ماهی بودم که در قلاب و چنگ گیسوانت تاب تاب تا بی تابی آب ب...

نه مرغ عشقی که بال بالک در شاخه بادام تا سرسپردن در دام

آدمک برفی کوچکی بودم در جنگلی پر از آدم برفی ها و خرسهای سپید بزرگ

برف می بارید

که از پارگی ابر و آسمان تو  تونل زدی  نور برف

و برف کلمه کلمه نازل  شد

 و کلمه حرف حرف حرف  در تلفن های راه دور روحانی و وحیانی بود

در اس ام اس خنده ات گل سرخ  

داغ تر از بوسه مردی مست

 بر لب دختری که تنگه هرمز را به موج بسته باشد

و کوسه های کوچک سینه هایش

و دلفین های لیز رانها و بازوانش موج انداخته باشند در خلیج کمرگاه پارسا کش

که کشتی های کژ مژ را می کشد تا بغداد

که شراب می برند در بغداد

و نفت به نیویورک

همیشه تجارت عصاره سیاست است و عشق عصاره تجارت

قاضی که چکش می کوبد بر زنگ دادگاه

کلنتون می رود در آغوش نرم و بلند کاخ سپید

و موج گیسوان تو راه بندان کشتی های جنگی در تنگه هرمز

 

در ایمیل هو کشیدی پسورد شد

بی فلتر شکن به همه سایت های جهان سرک کشیدی

لبهای تو برنده نوبل ادبیات

لب های تو جام تمام جوایز جهان

در چشم های تو راز صد سال تنهایی

مژگانهایت طب سوزنی در عصر مردن در صندوقچه‌ی  پست مدرنیسم...

 

از پارگی آسمان تو تونل زدی نور برف

یا رنگین کمان از لایه ازن

و برف نور بود

و نور به خلقت اشیا رفت

نخست برف ها باران

سپس میوه های درخت ها رسیدند

رسیدند آنقدر که از ناودان شاخه ها شرشر شرب مدام راه افتاد

و قطار مرغهای عشق

 نشستند بر ناودان های شاخه های آب انار و نارنج

و پر های شان را در سیب و انار شستند

 

 زیر تاک ها را بوتل فرش کردیم و نشستیم به تماشای چکیدن شراب از انگورهای شیراز

هوا گرم شد

و بوتل های کمر باریک قلقل به لب آوردند

لبهای تو از تنگه هرمز لبریز شد

و تن ات وطن موج ها

هوا گرم تر

 آدم برفی های بالا بلند دویده بودند در جویبار

صدای شکستن و ریختن کوه های یخ قطبی در اقیانوس نامنجمد

قطار مرغهای عشق را از ناودان های درخت ها می تاراند

کلاغی که پرهایش می ریخت بر شاخه‌ی قار قار توقف می کرد

تا جایزه صلح نوبل راه  بسیار نبود

سرب ها در افغانستان آب می شدند

انگور های شیراز در نیویورک

 

و من  راهی  شدم با جویبار

که شاید ماهی بی تاب باشم

در چنگ و قلاب

که شاید مرغابی باشم بی آب

 

از شکاف لایه اذن

زمین را می دیدی

درختان که  میوه های شان آب می شدند در ناودان های شرشر

و زمان را که آب می شد زیر مژگان هایت گرم

می افتادم در گودی سیاست

که گیسو انداختی طناب

می افتادم در لجن سرمایه که باران شدی و

مرغابی ها را فراخواندی بر موج ها

و کوزه های شراب بر موجهای شتاب آلود تلو تلو خوران راه افتادند تا تو

من آب بودم در اقیانوسی پر از ماهی ها و مرغابی ها و کوزه های شراب

و قلاب گیسوان چنگ تو مرا در آب می کشید!

 

اوپسالا سویدن

چهارشنبه 12 ژانويه 2011 - 22 دی 1389