درود دوستان عزیزم! از سفر لندن بر گشتم با یک عالم خاطره خوب. دوستان هنرمند، ژورنالیست و اهل سیاست را در فرصت های متفاوت دیدم. دوستان تازه یی کشف کردم. مثلا همایون تندر سفیر افغانستان در لندن آدمی است اهل دل و کتاب و سیاست. شصت سالگی هارون یوسفی هم با طنز های هارون به خوشی طی شد. مهمان نوازی ها، محبت ها، شب های شعر خوانی و موسیقی و دیدن دوستانی که سالها صدای شان را شنیده بودم از رادیوی بی بی سی و کلی سخن و خاطره. برف هم بی سابقه بود و  میدان های هوایی لندن را تعطیل کرده بود. من خوش شانس بودم که رفتم و برگشتم. تعدادی از مهمانان با تاسف نتوانستند حضور یابند. استاد لطیف ناظمی، جان بیلی و تعدادی از مهمانان مهم برنامه هم برف گیر شدند و برگشت خوردند. ساعت دوی شب جمعه رسیدم سویدن. چه برفی چه قیامتی! دو روز پیش شهر ما ۲۶ درجه زیر صفر رفته بود و حالا هم پس لرزه های سرما سوزان است. به هرحال عجالتا دو شعر خدمت شما سروران تقدیم است.

 

نردبان آسمان

 

سرخ داد زد: زمین، زمانه،  خانه ، نان

سبز داد زد:

از طریق نردبان ما فقط

                            به پشت بام ماه و اوج های آسمان

برف پله پله روی نردبان نشست

قار قار نوک سرخ زاغ

 زیر بالهای برف را سیاه کرد

پشت آسمان به زیر برف های نردبان شکست

خنده سپید طالبان

 

اوپسالا سویدن

دو شنبه 25اکتبر 2010 ـ 3 آبان 1389

 

 

 

گدی پران1

 

می پرد بین ابرهای دلم شوخ مثل گدی پران پر پر

خیز خیرک گرفته در جانم خیز خیزک در آسمان پر پر

 

عاشق است و مَثَل به بی صبری می کشد آتشک به هر ابری2

مثل فواره می پرد بالا می شود مثل کهکشان پر پر

 

گرچه در آسمان ابری من می پرد چون گدی پران آزاد

مانده گنجشک وار با تاری بسته در دست دیگران پر پر

 

ابری و سرخ و سبز پر دارد تاج ابریشمی به سر دارد

شاد و خندان به رنگ شانه به سر، زیر قوس قزح  پران پر پر3

 

عشق پر می زند به شاخ درخت، پر در آور ز شعله ای گَلبخت

ظهرهنگام جفت گیری گرم ، سار بر شاخ ارغوان  پر پر

 

گرچه در بند دیگران هستی، سهم من از گدی پران هستی

باد بادک در آسمان هستی، پر بزن در دلم  بمان پر پر

 

اوپسالا سویدن

جمعه 17 دسامبر 2010 - 26 آذر 1389

 

 

1. گدی پران: بادبادک، کاغذپران، کاغذباد

2. آتشک: برق (رعد وبرق)

3. شانه به سر: هدهد، کو کو ، پوپو