این هم گزارش تصویری از سفر به ناروی(نروژ)

http://picasaweb.google.se/rahim.afghan/Temakonferens2010#slideshow/5521677619460463250

 

 

اسامه

 

گردنم را زدم با شمشیر عربی

جلد به سان جلادی

که در جده گردن زد

ابوالقاسم رافضی را

برگردن بریده سرم پا برجا بود

شمشیر از خبر گذشته بود

بس که جلد بودم در جلادی

 

دور کعبه طواف می کردم

با سر بریده ی پا برجا

گفتم که سنگ بر گیرم

 شیطان را

خم شدم

سرم افتاد

از موی سرخ خویش گرفتم و

پرتابش کردم

شیطان به سرسختی من خندید

انگار جمجمه ام از سنگ های فلسطین بود...

 

با شمشیر عربی ایستادم

در برابر بازوانم

دو شاه باز از بازوانم پرواز کردند

دو بازویم از چنگ دو شاهباز

از ضرب شمشیری که از استخوان گذشته بود

بی آن که آبی از لب ریخته باشد

 

برای رفتن راه بود

برای نرفتن چراغ

با دست های از دست رفته

بعد از خودم

اسپ را پی کردم

پاهایم را در راه دفن نکردم

نه دست گورکن داشتم

نه زبانی برای شهادت

گذاشتم که کفشهای نو ام نماز باران بخوانند

برای غسل پاهای از دست رفته

 

با دست های بریده ی خون آلود

سینه ام را شکافتم

دلم به مردن من شک داشت

صدای پای سگی گرسنه که از دور می آمد

با زبان دلم له له می زد

 

دلم در التهاب دهان سگ می سوخت

دیگر چیزی نمانده بود

جز گوشت های سرخی برای منقارهای قارقار

 

با خاطر همیشه آسوده

برگشتم از تمام سفر بی خویش

برگشتم که حج ناقص خود را

تمام کنم

در کعبه کس نبود

گفتم که اسم های خدا را

یک یک برلب بیاورم

لب باز کردم که یا من اسمه ...

دیدم اسامه آمد

 با سر بریده من در دست

ولبی که خیزران می خورد و اسامه نمی گفت

چشمانم از حدقه در آمدند

دیدم که جای خالی چشمان من کجاست

 

اوپسالا سویدن

سه شنبه 28 سپتامبر 2010 - 06 مهر 1389